پیام نوروزی نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه شهرکرد
فیلم کامل پیام نوروزی نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه شهرکرد به مناسبت آغاز سال ۱۴۰۰ ادامه متن
دو شرط اساسى
شرایطى که براى زمامدار ضرورى است مستقیماً ناشى از طبیعت طرز حکومت اسلامى است. پس از شرایط عامه مثل عقل و تدبیر، دو شرط اساسى وجود دارد که عبارتند از:
۱- علم به قانون
۲- عدالت
چنانکه پس از رسول اکرم «صلى الله علیه وآله» وقتى در آن کسى که باید عهدهدار خلافت شود، اختلاف پیدا شد باز در اینکه مسئول امر خلافت باید فاضل باشد، هیچ گونه اختلاف نظرى میان مسلمانان بروز نکرد. اختلاف فقط در دو موضوع بود.
۱- چون حکومت اسلام حکومت قانون است، براى زمامدار علم به قوانین لازم مىباشد، چنانکه در روایات آمده است. نه فقط براى زمامدار بلکه براى همه افراد، هر شغل یا وظیفه و مقامى داشته باشند چنین علمى ضرورت دارد. منتهى حاکم باید افضلیت علمى داشته باشد. ائمه ما براى امامت خودشان به همین مطلب استدلال کردند که امام باید فضل بر دیگران داشته باشد. اشکالاتى هم که علماى شیعه بر دیگران نمودهاند در همین بوده که فلان حکم را از خلیفه پرسیدند نتوانست جواب بگوید، پس لایق خلافت و امامت نیست. فلان کار را بر خلاف احکام اسلام انجام داد، پس لایق امامت نیست …. (۱)
قانوندانى و عدالت از نظر مسلمانان، شرط و رکن اساسى است. چیزهاى دیگر در آن دخالت و ضرورت ندارد. مثلاً علم به چگونگى ملائکه، علم به اینکه صانع تبارک و تعالى داراى چه اوصافى است، هیچ یک در موضوع امامت دخالت ندارد. چنانکه اگر کسى همه علوم طبیعى را بداند و تمام قواى طبیعت را کشف کند یا موسیقى را خوب بلد باشد، شایستگى خلافت را پیدا نمىکند و نه به این وسیله بر کسانى که قانون اسلام را مىدانند و عادلند، نسبت به تصدى حکومت، اولویت پیدا مىکند.
آنچه مربوط به خلافت است و در زمان رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» و ائمه ما «علیهم السلام» درباره آن صحبت و بحث شده و بین مسلمانان هم مسلّم بوده این است که حاکم و خلیفه اولاً باید احکام اسلام را بداند یعنى قانوندان باشد و ثانیاً عدالت داشته، از کمال اعتقادى و اخلاقى برخوردار باشد. عقل همین اقتضا را دارد. زیرا حکومت اسلامى حکومت قانون است، نه خودسرى و نه حکومت اشخاص بر مردم.
اگر زمامدار مطالب قانونى را نداند، لایق حکومت نیست. چون اگر تقلید کند، قدرت حکومت شکسته مىشود و اگر نکند، نمىتواند حاکم و مجرى قانون اسلام باشد. و این مسلّم است که «الفقهاء حکام على السلاطین»(۲)، سلاطین اگر تابع اسلام باشند باید به تبعیت فقها درآیند و قوانین و احکام را از فقها بپرسند و اجرا کنند. در این صورت حکام حقیقى همان فقها هستند، پس بایستى حاکمیت رسماً به فقها تعلق بگیرد، نه به کسانى که به علت جهل به قانون مجبورند از فقها تبعیت کنند.
۲- زمامدار بایستى از کمال اعتقادى و اخلاقى برخوردار و عادل باشد و دامنش به معاصى آلوده نباشد. کسى که مىخواهد حدود جارى کند، یعنى قانون جزاى اسلام را به مورد اجرا گذارد، متصدى بیت المال و خرج و دخل مملکت شود، و خداوند اختیار اداره بندگانش را به او بدهد باید معصیت کار نباشد و «لا ینالُ عَهدى الظالمین»(۳) خداوند تبارک و تعالى به جائر چنین اختیارى نمىدهد.
زمامدار اگر عادل نباشد در دادن حقوق مسلمین، اخذ مالیاتها و صرف صحیح آن و اجراى قانون جزا، عادلانه رفتار نخواهد کرد و ممکن است اعوان و انصار و نزدیکان خود را بر جامعه تحمیل نماید و بیت المال مسلمین را صرف اغراض شخصى و هوسرانى خویش کند. (۴)
شرط مرجعیت لازم نیست.
من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط مرجعیت لازم نیست. مجتهد عادل مورد تأیید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت مىکند. اگر مردم به خبرگان رأى دادند تا مجتهد عادلى را براى رهبرى حکومتشان تعیین کنند. وقتى آنها هم فردى را تعیین کردند تا رهبرى را به عهده بگیرد، رهبرى او مورد قبول مردم است. در این صورت او ولى منتخب مردم مىشود و حکمش نافذ است. (۵)
الگوى رهبرى
رهبر در محکمه
در صدر اسلام در دو زمان، دو بار حکومت اصیل اسلام محقق شد، یک زمان رسولالله «صلى الله علیه وآله وسلّم» و دیگر وقتى که در کوفه على بن ابىطالب سلامالله علیه حکومت مىکرد. در این دو مورد بود که ارزشهاى معنوى حکومت مىکرد. یعنى یک حکومت عدل برقرار و حاکم ذرهاى از قانون تخلف نمىکرد. حکومت در این دو زمان حکومت قانون بوده است و شاید دیگر هیچ وقت حاکمیت قانون را بدانگونه سراغ نداشته باشیم، حکومتى که ولىّ امرش ـ که حالا به سلطان یا رئیس جمهور تعبیر مىکنند ـ در مقابل قانون با پایینترین فردى که در آنجا زندگى مىکند على السواء باشد. در حکومت صدر اسلام این معنى بوده است. حتى قضیهاى از حضرت امیر در تاریخ است: در وقتى که حضرت امیر سلامالله علیه حاکم وقت و حکومتش از حجاز تا مصر و تا ایران و جاهاى بسیارى دیگر بسط داشت، قضات هم از طرف خودش تعیین مىشد، در یک قضیهاى که ادعایى بود بین حضرت امیر و یک نفر یمنى که آن هم از اتباع همان مملکت بود قاضى حضرت امیر را خواست. در صورتى که قاضى دست نشانده خود او بود، و حضرت امیر بر قاضى وارد شد و قاضى خواست به او احترام بگذارد، امام فرمود که در قضا به یک فرد احترام نکنید، باید من و او علىالسواء باشیم. و بعد هم که قاضى بر ضد حضرت امیر حکم کرد، با روى گشاده قبول کرد.
این حکومتى است که در مقابل قانون همگى علىالسواء حاضرند، براى اینکه قانون اسلام قانون الهى است و همه در مقابل خداى تبارک و تعالى حاضرند، چه حاکم، چه محکوم، چه پیغمبر و چه امام و چه سایر مردم. (۶)
رهبر بین مردم
حاکم اسلام مثل حاکمهاى دیگر از قبیل سلاطین یا رؤساى جمهورى نیست. حاکم اسلام، حاکمى است که در بین مردم، در همان مسجد کوچک مدینه مىآمد و به حرفهاى مردم گوش مىکرد و آنهایى که مقدرات مملکت دستشان بود، مثل سایر طبقات مردم در مسجد اجتماع مىکردند و اجتماعشان به صورتى بود که کسى که از خارج مىآمد نمىفهمید که کى رئیس مملکت است و کى صاحب منصب است و چه کسانى مردم عادى هستند. لباس، همان لباس مردم، معاشرت، همان معاشرت مردم و براى اجراى عدالت طورى بود که اگر چنانچه یک نفر از پایینترین افراد ملت، بر شخص اول مملکت ادعایى داشت و پیش قاضى مىرفت، قاضى شخص اول مملکت را احضار مىکرد و او هم حاضر مىشد. (۷)
ولایت فقیه ضد دیکتاتورى
در اسلام قانون حکومت مىکند. پیغمبر اکرم هم تابع قانون بود، تابع قانون الهى، نمىتوانست تخلف بکند. خداى تبارک و تعالى مىفرماید که اگر چنانچه یک چیزى بر خلاف آن چیزى که من مىگویم تو بگویى من تو را اخذ مىکنم و «وتینت» را قطع مىکنم،(۸) اگر پیغمبر یک شخص دیکتاتور بود و یک شخصى بود که از او مىترسیدند که مبادا یک وقت همه قدرتها که دست او آمد دیکتاتورى بکند، اگر او شخص دیکتاتور بود، آن وقت فقیه هم مىتواند باشد. (۹)
فقیه، مستبد نمىشود، فقیهى که این اوصاف را دارد عادل است، عدالتى که غیر از عدالت اجتماعى، عدالتى که یک کلمه دروغ او را از عدالت مىاندازد، یک نگاه به نامحرم او را از عدالت مىاندازد، یک همچو آدمى نمىتواند خلاف بکند، خلاف نمىکند. (۱۰)
اختیارات رهبرى و حکومت
اگر فرد لایقى که داراى این دو خصلت باشد، بپا خاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتى را که حضرت رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» در امر اداره جامعه داشت، دارا مىباشد و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند.
این توهّم که اختیارات حکومتى رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» بیشتر از حضرت امیر «علیه السلام» بود، یا اختیارات حکومتى حضرت امیر «علیه السلام» بیش از فقیه است، باطل و غلط است. البته فضائل حضرت رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» بیش از همه عالم است و بعد از ایشان فضائل حضرت امیر – علیه السلام – از همه بیشتر است; لکن زیادى فضائل معنوى، اختیارات حکومتى را افزایش نمىدهد. همان اختیارات و ولایتى که حضرت رسول و دیگر ائمه «صلوات الله علیهم» در تدارک بسیج و سپاه، تعیین ولات و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختیارات را براى حکومت فعلى قرار داده است، منتهى شخص معینى نیست، روىِ عنوانِ «عالمِ عادل» است.
وقتى مىگوییم ولایتى را که رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» و ائمه «علیهم السلام» داشتند، بعد از غیبت، فقیه عادل دارد، براى هیچ کس این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه ـ علیهم السلام ـ و رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» است. زیرا اینجا صحبت از مقام نیست، بلکه صحبت از وظیفه است. ولایت یعنى حکومت و اداره کشور و اجراى قوانین شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم است نه اینکه براى کسى شان و مقام غیر عادى به وجود بیاورد و او را از حد انسان عادى بالاتر ببرد. به عبارت دیگر ولایت مورد بحث، یعنى حکومت و اجرا و اداره، بر خلاف تصورى که خیلى افراد دارند امتیاز نیست، بلکه وظیفهاى خطیر است.
یکى از امورى که فقیه متصدى ولایت آن است، اجراى حدود (یعنى قانون جزاى اسلام) است. آیا در اجراى حدود بین رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» و امام و فقیه امتیازى است؟ یا چون رتبه فقیه پائینتر است، باید کمتر بزند؟ حد زانى که صد تازیانه است اگر رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» جارى کند ۱۵۰ تازیانه مىزند و حضرت امیر المؤمنین «علیه السلام» ۱۰۰ تازیانه و فقیه ۵۰ تازیانه؟ یا اینکه حاکم، متصدى قوه اجرائیه است و باید حد خدا را جارى کند، چه رسول الله «صلى الله علیه وآله وسلّم» باشد و چه حضرت امیر المؤمنین «علیه السلام» ، یا نماینده و قاضى آن حضرت در بصره و کوفه، یا فقیه عصر.
دیگر از شؤون رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» و حضرت امیر «علیه السلام» اخذ مالیات، خمس، زکات، جزیه و خراج اراضى خراجیه است. آیا رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» اگر زکات بگیرد، چقدر مىگیرد؟ از یک جا، ده یک و از یک جا، بیست یک؟
حضرت امیر المؤمنین «علیه السلام» خلیفه شدند، چه مىکنند؟ جناب عالى فقیه عصر و نافذ الکلمه شدید، چطور؟ آیا در این امور، ولایت رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» با حضرت امیر المؤمنین «علیه السلام» و فقیه، فرق دارد؟ خداوند متعال رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» را «ولى» همه مسلمانان قرار داده و تا وقتى آن حضرت باشند، حتى بر حضرت امیر «علیه السلام» ولایت دارند. پس از آن حضرت، امام بر همه مسلمانان حتى بر امام بعد از خود ولایت دارد، یعنى اوامر حکومتى او درباره همه نافذ و جارى است و مىتواند والى نصب و عزل کند.
همانطور که پیغمبر اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» مأمور اجراى احکام و برقرارى نظامات اسلام بود و خداوند او را رئیس و حاکم مسلمین قرار داده و اطاعتش را واجب شمرده است فقهاى عادل هم بایستى رئیس و حاکم باشند و اجراى احکام کنند و نظام اجتماعى اسلام را مستقر گردانند. (۱۱)
حکومت از احکام اولیه و مقدم بر احکام فرعیه است
اگر اختیارات حکومت در چارچوب احکام فرعیه الهیه است، باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوّضه به نبى اسلام ـ صلى الله علیه و آله ـ یک پدیده بى معنى و محتوا باشد.
حکومت که شعبهاى از ولایت مطلقه رسول الله «صلى الله علیه وآله وسلّم» است، یکى از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتى نماز و روزه و حج است. حاکم مىتواند مسجد یا منزلى را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند، حاکم مىتواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدى که ضرار باشد در صورتى که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت مىتواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است، در موقعى که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد یک جانبه لغو کند و مىتواند هر امرى را چه عبادى و یا غیر عبادى است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن، مادامى که چنین است جلوگیرى کند. حکومت مىتواند از حج که از فرایض مهم الهى است، در مواقعى که مخالف صلاح کشور اسلامى دانست موقتاً جلوگیرى کند. (۱۲)
ولایت و حق تحدید مالکیت
در اسلام اموال مشروع و محدود به حدودى است یکى از چیزهایى که مترتب بر ولایت فقیه است و مع الأسف این روشنفکرهاى ما نمىفهمند که ولایت فقیه یعنى چه، یکىاش هم تحدید این امور است.
مالکیت را در عین حال که شارع مقدس محترم شمرده است، لکن ولى امر مىتواند همین مالکیت محدودى که ببیند خلاف صلاح مسلمین و اسلام است، همین مالکیت مشروع را محدودش کند به یک حد معیّنى و با حکم فقیه از او مصادره بشود. (۱۳)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۱۶؛ نهج البلاغه، ص۵۸۸، خطبه ۱۷۲؛ الاحتجاج، ج۱، ص۲۲۹٫
۲ـ مستدرک الوسائل، ج۱۷، ص۳۲۱، «کتاب القضاء»، «ابواب صفات قاضى»، باب ۱۱، حدیث۳۳٫
۳ـ سوره بقره/ ۱۲۴٫
۴- ولایت فقیه – ص۶۱ـ ۵۸
۵- صحیفه نور جلد ۲۱- ص ۱۲۹ – تاریخ ۹/۲/۶۸
۶- صحیفه نور جلد ۱۰ـ ص۱۶۹ـ۱۶۸ ـ تاریخ:۱۷/۸/۵۸
۷- صحیفه نور جلد ۳ـ ص۸۴ـ تاریخ: ۱۸/۸/۵۷
۸- اشاره به آیات مبارکه ۴۴- ۴۶ سوره الحاقه است که مىفرماید: وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ .«و اگر (محمد) به ما به دروغ سخنانى را مىبست، قطعاً ما او را به قهر مىگرفتیم و شاهرگش را قطع مىکردیم.»
۹- صحیفه نور جلد ۱۰- ص ۲۹ – تاریخ: ۳۰/۸/۵۸
۱۰- صحیفه نور جلد ۱۱ـ ص ۱۳۳ ـ تاریخ: ۷/۱۰/۵۸
۱۱- ولایت فقیه ـ ص ۹۳-۹۲
۱۲- صحیفه نور ج ۲۰- ص ۱۷۰- تاریخ: ۱۶/۱۰/۶۶
۱۳- صحیفه نور جلد ۱۰ – ص ۱۳۸ – تاریخ ۱۴/۸/۵۸
بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه در پى مىآید، بخشى از احادیث گوهربار پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلّم) و اهل بیت اطهار(علیهمالسلام) مىباشد که رهبر معظم انقلاب(دام ظله) از کتب معتبر حدیثى انتخاب کرده و در شروع جلسات درس خارج فقه با توضیح و شرحى مختصر، بیان فرمودهاند.
جهت استفاده بیشتر بر آن شدیم تا انشاءالله به مرور این موارد را تحت عنوان «شرح حدیث» در این بخش از پایگاه قراردهیم؛ بخش اول آن ـ که منتخبى از نصایح پیامبر عظیم الشأن اسلام(صلى الله علیه وآله وسلّم) و اهل بیت عصمت وطهارت(علیهم السلام)
مىباشد ـ به رهروان طریق هدایت تقدیم مىگردد
الف) مواعظ و حکمتهای رسول گرامی اسلام(ص):
ترک امیال نفسانى
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
من اکل ما یشتهی ولبس ما یشتهی ورکب مایشتهی لم ینظر اللّه الیه حتى ینزع او یترک.
(تحف العقول صحفه ۳۸)
در جمله «رکب مایشتهی»، احتمال دارد که معناى حقیقى کلمه مراد باشد؛ یعنى هر مرکبى که مورد میل اوست، انتخاب کند و احتمال دارد به معناى «رکب الامر» باشد؛ یعنى هر کارى دلش خواست انجام دهد. بهرحال، نظر و توجه الهى که رأس همه خیرات و مایه همه کمالات انسان در عالم وجود است؛ با ارتکاب این امور از انسان گرفته مىشود و ترک آن هم به این است که با ریاضت اختیارى، آنچه را که هوس مىکند و مىتواند انجام دهد کنار بگذارد.
کسانى که قدرت انجام تمام مشتهیات خود را ندارند باید قدر بدانند؛ زیرا این نعمت بزرگى است که انسان در مقابل هوا و هوسهاى خود، میدان گستردهاى نداشته باشد. گرچه اگر بتواند و مبارزه کند، ثواب بیشترى دارد.
جلسه نوزدهم ۱۱/۸/۷۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ناپایدارى دنیا
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
الدنیا دُوَل، فما کان لک أتاک على ضعفک وما کان منها علیک لم تدفعه بقوّتک ومن انقطع رجاءه مما فات، استراح بدنه ومن رضی بما قَسَمه اللّه قرّت عینه.
(تحف العقول صحفه ۴۰)
دُوَل جمع دوله است، یعنى چیزى که دست به دست مىگردد.
طبیعت مظاهر دنیوى این است که در حال تغییر و تحول است، نباید خیال کنیم آنچه که از مال و جاه و امکانات و صحت و عافیت در دست ما است تا پایان عمر باقى مىماند، اینطور نیست، چه بسا از ما گرفته مىشود.
مراد از دنیا که مىفرماید: هرکه امیدش را از آن قطع کند خیال خود را راحت کرده، دنیاى مذموم است؛ یعنى آن چیزى که انسان براى خود و هواى خود مىطلبد، نه معالى امور و خیرات اخروى و نه آن چیزهایى که انسان براى وظیفه باید به دست آورد و نه عمران و ساختن عالم، اینها مراد نیست.
جلسه بیستم ۱۶/۸/۷۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خصلتهاى ایمان
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
ثلاثٌ من کنّ فیه استکمل خصال الإیمان:
الذی إذا رضی، لم یُدْخِله رضاه فی باطلٍ وإذا غَضِبَ لم یخرجه الغضب من الحقّ وإذا قدر لم یتعاط ما لیس له.
(تحف العقول صفحه ۴۳)
معناى روایت، این نیست که ایمان در این سه خصلت منحصر است، بلکه مراد این است که در هر کس، این سه خصلت وجود داشته باشد، حاکى از این است که همه خصال ایمان، در او جمع است. چون هر یک از اینها متوقّف بر مجموعهاى از صفات نیک و کاشف از آنها است.
خشنودى و محبت کسى او را به باطل نکشاند که موجب شود به ناحق از آن شخص دفاع کند و همچنین غضب، او را به برخوردهاى غلط و خروج از حق نکشاند، و در هنگام قدرت، کارهایى را که حق او نیست مرتکب نشود.
جلسه بیستم و یکم ۱۷/۸/۷۸
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حیا
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
الحیاءُ حیاءان، حیاءُ عقلٍ وحیاء حُمْقٍ، وحیاء العقل العلم وحیاءُ الحُمقِ الجهل.
(تحف العقول صفحه ۴۵)
حیاءِ عقل آن است که انسان از روى عقل احساس حیاء کند، مثل حیاء در هنگام ارتکاب گناه، و یا حیاء در مقابل کسانى که احترامشان لازم است و این حیاء، علم است یعنى رفتارى عالمانه مىباشد.
و حیاء جهل آن است که از پرسیدن و یادگرفتن یا از عبادتکردن و امثال آن، حیاء کند؛ مثل کسانى که در بعضى محیطها، از نماز خواندن، خجالت مىکشند و این حیاء، رفتارى جاهلانه است.
جلسه بیست و دوم ۱۸/۸/۷۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسن خلق
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
خیارکم أحسنکم أخلاقاً، الذین یَألفون ویُؤلفون.
(تحف العقول صفحه ۴۵)
بهترین شما، کسانى هستند که برخوردشان با مردم، از همه بهتر است. چهرهاى گشاده دارند که مردم رغبت مىکنند با آنان انس و الفت بگیرند.
معناى روایت، این نیست که اگر کسى پاىبندِ عمل به تکلیف شرعى نیست ولى خوشبرخورد است بر کسى که وظائف دینى خود را انجام مىدهد ولى گشادهرو نیست، ترجیح دارد.
بلکه مراد این است فرد مؤمنى که وظائف خود را انجام مىدهد و حسن خلق هم دارد بر مؤمنى که خوش اخلاق نیست برترى دارد.
جلسه بیست و سوم ۲۳/۸/۷۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
استفاده از نعمتها
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
وجاءَهُ رجل بِلَبَن وعسل لِیَشربُهُ، فقال صلى الله علیه وآله وسلّم: شرابان یُکتَفى بأحدهما عن صاحبه لا أَشربُهُ ولا اُحرّمُه ولکنّی أتواضَعُ للّه، فانّه مَن تواضع للّه رفعهُ اللّه ومن تَکبّر وضعَهُ اللّه ومَنِ اقْتصد فی معیشته رزقَهُ اللّه ومن بَذّر حرمهُ اللّه ومن أکثر ذِکْر اللّهِ آجرهُ اللّه.
(تحف العقول صفحه ۴۶)
چون ممکن است برخى اینطور فکرکنند که عدم استفاده معصوم «علیه السلام» از بعضى نعمتها به معناى تحریم است و لذا پیامبر صلى الله علیه وآله وسلّم فرمودند: من خود نمىخورم ولى تحریم هم نمىکنم، چون نمىخواهم از همه نعم حلال استفاده نمایم. و مراد از «رفعت» هم، رفعت معنوى است گرچه ممکن است رفعت ظاهرى هم باشد ولى قدر مسلم رفعت روحى و معنوى است، یعنى اگر کسى براى خدا تواضع کند، خداوند روحاً و خُلقاً او را بالا برده و مشمول کرامات خود قرار مىدهد. همچنین قدر مسلم از «وضع»، تنزّل معنوى است، گرچه ممکن است تنزّل اجتماعى و موقعیتى هم منظور باشد.
جلسه بیست و چهارم ۲۴/۸/۷۸
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
غضب
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
وقال رجلٌ اَوْصِنى، فقال صلى الله علیه وآله وسلّم: لاتَغضَب، ثم أعادَ علیه، فقال: لاتَغضَب، ثمّ قال: لیس الشّدید بِالصّرَعَهِ*، انّما الشدیدُ الذی یَملکُ نفسه عند الغضبِ.
(تحف العقول صفحه ۴۷)
مراد از لاتغضب قهراً عصبانىشدن خارج از اختیار نیست بلکه عصبانیت ارادى است یعنى عصبانیت را اعمال نکن، خشم خود را رها نکن.
فرد قوى آن کسى نیست که هنگام کشتى گرفتن و زورآزمایى افراد دیگر را به زمین مىزند بلکه کسى است که هنگام خشم خود را نگه مىدارد.
مراد از عصبانیت هم، تنها عصبانیتهاى زودگذر نیست بلکه شامل موردى هم مىشود که انسان از شخصى خشمگین است، آنگاه او را در میدانهاى مختلف زندگى تعقیب مىکند تا در فرصتى مناسب، انتقام خود را از او بگیرد.
مهارکردن خشم و شهوت در همه زندگى اثر مىگذارد.
_______________
* صُرعه: زورآورى و به زمینزدن در مقام کشتى گیرى
جلسه بیست و پنجم ۲۵/۸/۷۸
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تقدیر الهى براى مؤمن
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
عجباً للمؤمن لایقضی اللّه علیه قضاءً إلا کان خیراً له، سرّه او ساءه. إن ابتلاه کان کفّارهً لذنبه، وإن اعطاه وأکرمه کان قد حباه.
(تحف العقول صفحه ۴۸)
هرچه را خداوند براى مؤمن، مقدّر فرماید، خیر او است، خواه حوادثى که او را ناراحت مىکند مثل بیمارى و خواه امورى که او را خوشحال مىکند.
حوادث محزون کننده، کفاره گناهان و حوادث خوشحال کننده عطایاى الهى است.
این مضمون در اشعار حافظ هم آمده «در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر او است» لکن حافظ این معنا را مختص به سالک دانسته ولى این روایت، آن را درباره مطلق مؤمن بیان فرموده است.
جلسه بیست و ششم ۳۰/۸/۷۸
حاجت خواستن از خدا
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
الحوائجُ الى اللّه وأسبابها فَاطْلُبوها الى اللّه بهم فمن أعطاکموها فخذوها عن اللّه بصبر.
(تحف العقول صفحه ۴۸)
در این حدیث نقش اسباب و علل طبیعى در مورد حوائج انسان به طور برجستهاى مورد توجه قرار گرفته است.
کلمه «بهم» با ضمیر جمع ذوىالعقول اشاره به این دارد که بسیارى از حوائج ما توسط انسانها برآورده مىشود. لکن در عین آن که انسان نیازهاى خود را از اسباب طبیعى (که اکثراً انسانها هستند) بدست مىآورد باید در وراء آنها ذات اقدس الهى را ببیند و از او بداند.
رفتن سراغ اسباب بىتوجه به خدا، کار ناقصى است و رفتن در خانه خدا بىاعتناء به اسباب هم، کار ناقصى است، هر دو را باید با هم جمع کرد و براى رسیدن به حوائج باید از صبر کمک گرفت.
جلسه بیست و هفتم ۱/۹/۷۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوستى و دشمنى براى خدا
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
ودّ المؤمن المؤمن فیاللّه من أعظم شعب الإیمان ومن أحب فیاللّه وأبغض فیاللّه وأعطى فیاللّه ومنع فیاللّه فهو من الأصفیاء.
(تحف العقول صفحه ۴۸)
دوستى و دشمنى و بخشش و نبخشیدن (در مواردى که عدم بخشش مطلوب است) اگر براى خدا باشد، انسان را جزء اصفیاء (برگزیدگان) که مقامى بالاتر از مؤمنین و اتقیاء دارند، قرارمىدهد.
جلسه بیست و هشتم ۲/۹/۷۸
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چشم دوختن به مال و امکانات دیگران
ولمّا نزلت علیه «ولاتمدّن عینیک إلى ما متعنا به ازواجاً منهم… الى آخر الآیه»، قال صلى الله علیه وآله وسلّم:
مَنْ لَمْ یتعّز بعزاء اللّه انقطعت نفسه حسراتٍ على الدنیا ومن مدّ عینیه اَلى ما فی أیدی الناس من دنیاهم طال حزنه وسخِط ما قسّم اللّه له من رزقه وتنقصّ علیه عیشه.
(تحف العقول صفحه ۵۱)
پیامبر صلى الله علیه وآله وسلّم بعد از نزول آیه شریفه فوق (به نعمتهاى مادى که به بندگان خود دادیم چشم مدوز و حسرت نعمتهائى که در دست مردم است مخور)، فرمودند:
مؤمن باید خود را به تسلاى الهى تسلى دهد و به آنچه که نزد پروردگار است از قبیل رحمت بىپایانش و پاداشهایى که در قیامت براى مؤمنین قرارداده، دل خوش دارد. وگرنه اگر به مال و مقام و امکانات دیگران چشم بدوزد یا همیشه در حسرت و اندوه و غصه بسر برده و به مقدّرات الهى راضى نمىشود و زندگى پرملالى خواهدداشت و یا باید وارد مبارزه تلخى شده و مزرهاى حلال و حرام الهى را بشکند و از هر طریقى ولو نامشروع، خود را به دیگران برساند.
پس براى این که در آتش حسرت زندگى دیگران نسوزید و یا در میدان مبارزهاى بىفرجام گرفتار نشوید، مایههاى تسلاى خدا را براى خود برجسته کنید.
جلسه بیست و نهم ۱۴/۹/۷۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوف پیامبر بر امت
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
إنّما أخاف على أمتی ثلاثاً، شحّاً مطاعاً وهوىً متبعاً وإماماً ضالاً
(تحف العقول صفحه ۵۸)
«شحّ» حالتى مرکب از حرص و بخل است یعنى حرصزدن براى زخارف دنیا و تا وقتى که این حالت در انسان هست ولى به دنبال آن حرکت نکرده، مهم نیست، خطر آن وقتى است که «شحّ» مورد اطاعت، قرارگیرد و انسان براى تحصیل اعراض دنیوى، تلاش کند.
هواى متبع، همان شهوت نفسانى است که انسان از آنها فرمانبرداى کند، و بین آن و «شح مطاع» اعم و اخصّ من وجه است.
امام ضالّ، پیشواى گمراهى است که جامعه را در خلاف حق، حرکت داده و به سوى انحراف و تباهى مىکشاند، و این ضلالت ریشهاش همان شحّ و هواى نفس است، و لذا با مطالعه تاریخ به روشنى معلوم مىشود که انحراف خلفاء بنىامیه و بنىعباس از همان زمانى آغاز شد که آنان به دنبال ارضاء غرائز شهوانى و هواهاى نفسانى حرکت کردند و از این رو همه تلاش انبیاء و اولیاء این بوده که با این دو عنصر خطرناک (هوى و شحّ) مبازره کنند.
جلسه سىام ۱۵/۹/۷۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اهتمام به امور مسلمین
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
من أصبح من أمتی وهمّته غیراللّه فلیس من اللّه ومن لم یهتمّ بأمور المسلمین فلیس منهم ومن أقرّ بالذل طائعاً فلیس منّا أهل البیت.
(تحف العقول صفحه ۴۷)
هر کس که صبح کند درحالى که در انگیزهها و نیتهایش رضاى الهى نقش و تأثیر نداشته باشد، جزء جنداللّه و عاملان للّه، محسوب نمىشود و هرکس که صبح کند و نسبت به مصالح و مفاسد مردم و جامعه مسلمین بىتفاوت باشد در زمره مسلمین واقعى، به حساب نمىآید.
اهتمام به امور مسلمین مصادیق مختلفى دارد. مصداق اعلایش اهتمام به امور امت اسلامى و عزت و اقتدار و حکومت مسلمین است و مصداق دیگرش رسیدگى به حوائج ضعفاء و مستمندان است. هرکس که با رغبت تن به ذلت دهد از ما اهل بیت نیست. باید دانست که تسلیم با ذلت، تنها در مقابل قدرتمندان سیاسى نیست بلکه ذلت در مقابل ثروتمندان و سرمایهداران را نیز شامل مىشود. انسان نباید براى حرص و طمع و حطام دنیوى، خود را ذلیل کند. در روایتى وارد شده است که مؤمن همه چیز را مىپذیرد جز ذلت را.
جلسه سى و یکم ۲۱/۱۰/۷۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رساندن حاجت مؤمن به صاحبان قدرت
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
أبلغونی حاجه من لایستطیع إبلاغی حاجته، فإنه من أبلغ سلطاناً حاجه من لایستطیع إبلاغها ثبت اللّه قدمیه على الصراط یوم القیامه.
(تحف العقول صفحه ۴۷)
مراد از سلطان در روایات، شخص صاحب قدرت است. یعنى هرکس که در حوزهاى، مسئول کارى است و در حد خود قدرتى دارد مثل رئیس یک اداره یا قاضى یک دادگاه یا مسئول یک نهاد و غیره. بهرحال یک فرد صاحب قدرت در هر مرتبهاى که باشد، همه افرادى که حاجت و کارى با او دارند دستشان به وى نمىرسد و هرکس که مىتواند حوائج و مطالب مردم را به آن مسئول برساند پیامبر چنین ثواب بزرگى را به او وعده داده است.
جلسه سى و دوم ۲۶/۱۰/۷۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خشوع منافقانه
من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:
إیّاکم وتخشّع النّفاق وهو أن یُرى الجسد خاشعاً والقلب لیس بخاشع.
(تحف العقول صفحه ۶۰)
مراد از خشوع در این حدیث، خشوع در مقابل خداوند است در حال نماز و دعاء و ذکر، اگر انسان طورى باشد که وقتى کسى به او نگاه مىکند خشوع را در او احساس کرده و توّهم مىکند که داراى قلب خاضعى است، اما در باطن هیچ خبرى نباشد، خشوع منافقانه است.
از دعائى که در صحیفه ثانیه سجادیه به این مضمون نقل شده که «اللهم ارزقنی عقلاً کاملاً و… و لبّاً راجحاً» استفاده مىشود که انسان لبّى دارد و قشرى، قشر او همین ظاهر و لُبّ او باطن وى مىباشد و اگر قشر ما راجح و خاشع و ذاکر باشد و لُبّ ما غافل و غرق در مادیات باشد بسیار مذموم است.
پروردگارا به ما لبّ راجح روزى گردان.
سى و سوم ۲۷/۱۰/۷۸
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ب) مواعظ و حکمتهای امیرالمومنین(ع):
زهد اسلامى
من حکم علی ومواعظه علیه السلام:
الزّاهد فی الدّنیا من لم یغلب الحرام صبره ولم یشغل الحلال شکره.
(تحف العقول صفحه ۲۰۰)
زهد که مورد نظر اسلام بوده و ائمه معصومین (علیهم السلام) به آن توصیه کردهاند حقیقتش طبق این روایت دو چیز است:
اول، آن که وساوس شیطانى و تمایلات حیوانى که انسان را به ارتکاب محرمات، تحریک مىکند بر او غلبه نکند و بتواند در برابر این مسائل، صابر بوده و استقامت کند.
دوم، آن که نعَم الهى آن قدر او را سرگرم نکند که از شکر خدا غفلت کرده و انسانى ناسپاس باشد، و غفلت کند که این نعمتها از کیست؟ و زینهار که این غفلت، انسان را به وادىهاى خطرناک، مىکشاند.
جلسه سى و چهارم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اهمیت اداى امانت
من وصیّته «علیه السلام» لکمیل بن زیاد:
یا کمیل! إفهم واعلم إنّا لانرخص فی ترکِ أداء الأمانه لأحدٍ من الخلق فمن روى عنّا فی ذلک رخصهً، فقد أبطل وأثم وجزاءُه النار بما کذب، اقسم لسمعت رسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلّم) یقول لی قبل وفاته بساعهٍ مراراً ثلاثاً: یا اباالحسن أدّ الأمانه إلى البرّ والفاجر فیما جلّ وقلّ حتى الخیط والمخیط.
(تحف العقول صفحه ۱۷۵)
اداء امانت از نظر اسلام بسیار مهم است. حتى اگر چیز ارزان قیمتى نزد انسان امانت باشد، باید در حفظ آن بکوشد و به صاحبش برگرداند خواه، آن شخص مؤمن باشد و خواه فاجر و حتى کافر.
لکن باید دانست که امانت تنها امانت مالى نیست بلکه وظیفهاى که به دوش ما است و یا اسرار دیگران که نزد ما است همه امانت است و باید از آن نگهدارى نمود.
جلسه سى و ششم
طلب یقین و عافیت
من خطبه علی «علیه السلام» المعروفه بالدیباج:
عباداللّه، سلوااللّه الیقین، فإنّ الیقین رأس الدّین وارغبوا الیه فی العافیه فإنّ أعظم النعمه العافیه فاغتنموها للدنیا والآخره.
(تحف العقول صفحه ۱۵۰)
یقین، مراتبى دارد، و هر مرتبهاى از آن که فرض شود، مرتبهى بالاترى براى آن وجود دارد، لذا ائمه اطهار (علیهم السلام) با این که در مراتب عالیه یقین بودند باز هم از خدا طلب یقین مىنمودند.
دراین حدیث، یقین تشبیه به رأس شده چون همانطور که سر منشأ هدایت حرکات و سکنات آدمى است، یقین هم در دین انسان چنین نقشى را دارد.
و تحصیل یقین از دو راه ممکن است: یکى تأمل و تفکر در دلائل و مبادى دین و حقانیت شرع مقدس اسلام و دیگرى توجه به ذات مقدس الهى و تضرّع و خضوع در پیشگاه با عظمت او.
عافیت که در روایات آمده آن چیزى نیست که ما در عرف خودمان از آن تعبیر به عافیتطلبى مىکنیم، که انسان در کنجى خزیده و در میدان جهاد وارد نشده با وظائف بزرگِ زندگى مواجه نگردد. بلکه مراد، عافیت در اعتقاد و عمل و محفوظ ماندن از وساوس شیطانى و نفسانى است. انسان در میدان جنگ هم باید از پروردگار طلب عافیت کند یعنى از او بخواهد که دچار شک و ترس و تزلزل نشود. امام سجاد (علیه السلام) در دعاى بیست و سوم صحیفه سجادیه به ابعاد مختلف عافیت، اشاره کرده و آن را از پروردگار طلب نمودهاند.
جلسه سى و پنجم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توجه به حقیقت اعمال
من وصیّته «علیه السلام» لکمیل بن زیاد:
یا کمیل! لیس الشّأن أن تصلّی وتصوم وتتصدّق، الشّأن أن تکون الصلوه بقلبٍ نقىّ وعمل عنداللّه مرضیّ وخشوع سوىّ وانظر فیما تُصلّی وعلى ماتصلّی ان لم یکن من وجهه وحلّه فلا قبول.
(تحف العقول ص۱۷۴)
از این جملات که حضرت، شاگرد باوفاى خود را از قشر ظاهرى به ماوراى آن و به باطن و حقیقت اعمال، نفوذ مىدهد، استفاده مىشود که هر عملى، جسمى دارد و روحى، و اگر روح نباشد، جسم مرده و بىارزش است. نباید به پوست بدون مغز، دل خوش کنیم، لُبّ و مغز مهم است، همان طور که امام سجاد «علیه السلام» مىفرماید: «اللهم ارزقنی… لبّاً راجحاً»
در نماز هم کیفیتِ آن مهم است، باید نماز را با قلب پاک و خضوع و کردارى که موجب خشنودى خدا است، انجام داد. اگر نماز در مکان و جامه غصبى و غیر حلال انجام شود مورد قبول الهى نیست.
البته گرچه این روایت در مورد نماز وارد شده، ولى همه اعمال همین طور است حتى فعالیتهاى سیاسى هم، باید همراه با روح اصلاح امت اسلامى باشد و در غیر اینصورت مطلوب ذات بارى نیست.
جلسه سى و هفتم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پرهیز از ریاکارى و تظاهر
من وصیّته «علیه السلام» لکمیل بن زیاد:
یا کمیل! لست واللّه متملقاً حتى أطاع ولاممنیاً حتى لاأعصى ولا مائلاً لطعام الأعراب حتى انحل امره المؤمنین وادعى بها.
(تحف العقول صفحه ۱۷۵)
در این فراز از وصیت، حضرت از روشهاى متداول و معمولى که اهل دنیا براى بدستآوردن حکومت و تحکیم و حفظ آن، به آنها متشبث مىشوند تبرّى مىجوید.
تملق همیشه، در برابر صاحبان قدرت و سرمایه و مقام نیست. گاهى یک حاکم به آحاد ملت و حتى به افراد زیردست و مطیع نیز تملق مىگوید تا این که از او اطاعت کنند.
مىفرماید: من آرزوها را در دل مردم زنده نمىکنم و آنان را با وعدههاى پوچ و توخالى سرگرم نمىکنم تا از من اطاعت کنند، و گرایش به خوراک ساده صحرانشینان نکرده و مثل آن غذا نمىخورم تا از این طریق ریاست و امارت مؤمنین را بدست گیرم.
باید توجه کرد که این جمله را کسى مىگوید که سادهترین طعامها را میل کرده، سختترین و دشوارترین شرائط را براى خود در زندگى انتخاب کرده بود. اما در عین حال مىفرماید: من به خاطر حکومت، ریاکارى و تظاهر نمىنمایم و این مسأله براى ما، خیلى مهم است و باید از آن درس بگیریم که هدف و نیت ما خالص و الهى باشد و هر کار که انجام مىدهیم، از متن شرع فقط براى خدا باشد.
جلسه سى و هشتم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوشرویى
من مواعظ علی «علیه السلام»:
إنّ أحسن ما یألف به الناس قلوب اودّائهم ونفوا به الضّغن عن قلوب أعدائهم حسن البشر عند لقائهم والتفقد فی غیبتهم والبشاشه بهم عند حضورهم.
(تحف العقول صفحه ۲۱۸)
خوشرویى و خوشبرخوردى، سبب جلب محبت افراد و تألیف قلوب است. در روایت وارد شده که: «التودّد نصف العقل». این حدیث براى همه مسئولین در نظام اسلامى و بالاخص روحانیونى که مسئولیتى را در اداره یا نهادى عهدهدار هستند بسیار قابل توجه است. زیرا افرادى که براى انجام کارى مراجعه مىکنند، از نظر ایمان در یک سطح نیستند چه بسا یک برخورد سرد و یا یک بىاعتنایى به ارباب رجوع موجب شود که او از دین زده شود و اعتقادش سست شود. و بالعکس اخلاق خوش موجب مىشود که او به دین و اسلام خوشبین شده و جذب شود. «المؤمن بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه.»
جلسه سى و نهم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دورى از چهار صفت
من مواعظ علی «علیه السلام»:
من استطاع أن یمنع نفسه من أربعه اشیاء فهو خلیق بأن لاینزل به مکروهٌ أبداً قیل: وما هنّ یا أمیرالمؤمنین! قال: العجله واللجاجه والعُجب والتّوانی.
(تحف العقول صفحه ۲۲۲)
هرکس این چهار صفت را از خود دورکند خواه فرد باشد، خواه مجموعه دستاندرکاران و رؤسأ جامعه، هیچگاه حادثه و واقعه ناخوشایندى، متوجه او نخواهدشد:
۱- عجله، بدون تأنّى و دقت، تصمیمگیرى کند یا کارى را اجراء نماید (عجله غیر از سرعت در عمل است).
۲- لجاجت، یکى از مسائل خطرناک و بلاهاى دامنگیر، اصرار و پافشارى ناحق، در مسألهاى است که چون این حرف را گفته و یا چنین موضعى اتخاذ کرده حاضر نیست عقبنشینى کند و لو خلاف آن ثابت شود.
۳- مغرورشدن و خودشگفتى، که انسان نقصها و ضعفهاى خود را ندیده و احیاناً محسناتش را بزرگ بشمرد.
۴- کاهلى و سستى، کار امروز را به فردا افکندن و تأخیر انداختن.
بنده، در اثر تجربیاتى که در سالهاى متمادى پیدا کردم به این نتیجه رسیدم که این سخن على (علیه السلام) واقعاً حکمت تمامى است و همه ضرر و زیانهایى که متوجه جامعه شده است در اثر این امور بوده. خداوند ان شاءاللّه ما را با مجاهدت خودمان و با توفیق خودش از این صفات دور بدارد.
جلسه چهلم
محاسن اخلاق
من مواعظ على «علیه السلام»:
ذلّلوا أخلاقکم بالمحاسن وقوّدوها إلى المکارم وعوّدوا أنفسکم الحلم.
(تحف العقول صفحه ۲۲۴)
تذلیل، به معناى رامکردن است.
در اخلاق طبیعى انسان (انسانى که تربیت نشده) ناسازگارىها و ناهمواریهایى وجود دارد و وظیفه انسان این است که این ناملائمات را از بین برده و اخلاق خود را به سمت متعادل متوجه سازد، مثلاً صفت دلیرى خود را به سوى شجاعت سوق دهد و نگذارد که به صورت ذمیمه تهوّر درآید. این کار باید با شناسایى صفات و برنامهریزى و ممارست و مجاهدت، انجامگیرد و تصمیمهاى مقطعى و زودگذر نتیجهاى ندارد. البته یک عامل وجود دارد که اگر در انسان پیدا شود انقلاب عجیبى در خلقیات انسان پیدا مىشود و آن عامل کیمیاى محبت الهى است که اگر دل انسان به سمت حق تعالى گرایش پیدا کند راه صد ساله را یک شبه مىپیماید.
در فراز بعد مىفرماید خود را به حلم و بردبارى عادت دهید
حلم، تنها به معناى عصبانىنشدن نیست بلکه به معناى ظرفیت پیداکردن است. انسان باید در مقابل عواملى که او را به خشم مىآورد یا او را به غرور مىاندازد و یا به فرح و سرورهاى پوچ وامىدارد همچون دریایى که رودهاى خروشان با رسیدن به آن آرام مىگیرند، باشد و همه آنها را در خود هضم نماید.
جلسه چهل و یکم
اصول مرتبط با رهبرى در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران:
• اصل۲: جمهورى اسلامى
• اصل۵: ولایت فقیه عادل و با تقوا
• اصل۵۷: قواى حاکم در جمهورى اسلامى
• اصل۶۰: قوه مجریه
• اصل۹۱: شوراى نگهبان
• اصل۱۰۷: تعیین رهبر توسط خبرگان رهبرى
• اصل۱۰۹: شرایط و صفات رهبر
• اصل۱۱۰: وظایف و اختیارات رهبر
• اصل۱۱۱: فوت یا کناره گیرى یا عزل رهبر
• اصل۱۱۲: مجمع تشخیص مصلحت نظام
• اصل۱۱۳: رئیس جمهور
• اصل۱۳۱: فوت عزل یا استعفاى رئیس جمهور
• اصل۱۴۲: دارایى رهبر، رئیس جمهور و مسئولین
• اصل۱۵۷: رئیس قوه قضائیه
• اصل۱۷۵: صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران
• اصل۱۷۶: شورای عالی امنیت ملی
• اصل۱۷۷: بازنگرى در قانون اساسى
اصل ۲
جمهورى اسلامى، نظامى است بر پایه ایمان به:
۱- خداى یکتا (لا اله إلا الله) و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او.
۲- وحى الهى و نقش بنیادى آن در بیان قوانین.
۳- معاد و نقش سازنده آن در سیر تکاملى انسان به سوى خدا.
۴- عدل خدا در خلقت و تشریع.
۵- امامت و رهبرى مستمر و نقش اساسى آن در تداوم انقلاب اسلام.
۶- کرامت و ارزش والاى انسان و آزادى توأم با مسئولیت او در برابر خدا، که از راه:
الفـ اجتهاد مستمر فقهاى جامعالشرایط بر اساس کتاب و سنت معصومین (سلامالله علیهم اجمعین)،
بـ استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشرى و تلاش در پیشبرد آنها،
جـ نفى هر گونه ستمگرى و ستمکشى و سلطهگرى و سلطهپذیرى،
قسط و عدل و استقلال سیاسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى و همبستگى ملى را تأمین مىکند.
اصل ۵
در زمان غیبت حضرت ولى عصر «عجل الله تعالى فرجه» در جمهورى اسلامى ایران، ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوى، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبّر است که طبق اصل یکصد و هفتم عهدهدار آن مىگردد.
اصل ۵۷
قواى حاکم در جمهور اسلامى ایران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه که زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آینده این قانون اعمال مىگردند. این قوا مستقل از یکدیگرند.
اصل ۶۰
اعمال قوه مجریه جز در امورى که در این قانون مستقیماً بر عهده رهبرى گذارده شده، از طریق رئیس جمهور و وزراء است.
اصل ۹۱
به منظور پاسدارى از احکام اسلام و قانون اساسى از نظر عدم مغایرت مصوبات مجلس شوراى اسلامى با آنها، شورایى به نام شوراى نگهبان با ترکیب زیر تشکیل مىشود:
۱- شش نفر از فقهاى عادل و آگاه به مقتضیات زمان و مسائل روز. انتخاب این عده با مقام رهبرى است.
۲- شش نفر حقوقدان، در رشتههاى مختلف حقوقى، از میان حقوقدانان مسلمانى که به وسیله رئیس قوه قضائیه به مجلس شوراى اسلامى معرفى مىشوند و با رأى مجلس انتخاب مىگردند.
اصل ۱۰۷
پس از مرجع عالیقدر تقلید و رهبر کبیر انقلاب جهانى اسلام و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران حضرت آیتالله العظمى امام خمینى «قدّس سرّه الشریف» که از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبرى شناخته و پذیرفته شدند، تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبرى درباره همه فقهاى واجد شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم بررسى و مشورت مىکنند هر گاه یکى از آنان را اعلم به احکام و موضوعات فقهى یا مسائل سیاسى و اجتماعى یا داراى مقبولیت عامه یا واجد برجستگى خاص در یکى از صفات مذکور در اصل یکصد و نهم تشخیص دهند او را به رهبرى انتخاب مىکنند و در غیر این صورت یکى از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفى مىنمایند. رهبر منتخب خبرگان، ولایت امر و همه مسئولیتهاى ناشى از آن را بر عهده خواهد داشت.
رهبر در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوى است.
اصل ۱۰۹
شرایط و صفات رهبر:
۱- صلاحیت علمى لازم براى افتاء در ابواب مختلف فقه.
۲- عدالت و تقواى لازم براى رهبرى امت اسلام.
۳- بینش صحیح سیاسى و اجتماعى، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافى براى رهبرى.
در صورت تعدد واجدین شرایط فوق، شخصى که داراى بینش فقهى و سیاسى قوىتر باشد مقدم است.
اصل ۱۱۰
وظایف و اختیارات رهبر:
۱- تعیین سیاستهاى کلى نظام جمهورى اسلامى ایران پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام.
۲- نظارت بر حسن اجراى سیاستهاى کلى نظام.
۳- فرمان همهپرسى.
۴- فرماندهى کل نیروهاى مسلح.
۵- اعلام جنگ و صلح و بسیج نیروها.
۶- نصب و عزل و قبول استعفاى:
الف- فقهاى شوراى نگهبان.
ب- عالیترین مقام قوه قضائیه.
ج- رئیس سازمان صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران.
د- رئیس ستاد مشترک.
ه- فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى.
و- فرماندهان عالى نیروهاى نظامى و انتظامى.
۷- حل اختلاف و تنظیم روابط قواى سه گانه.
۸- حل معضلات نظام که از طرق عادى قابل حل نیست، از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام.
۹- امضاى حکم ریاست جمهورى پس از انتخاب مردم ـ صلاحیت داوطلبان ریاست جمهورى از جهت دارا بودن شرایطى که در این قانون مىآید، باید قبل از انتخابات به تأیید شوراى نگهبان و در دوره اول به تأیید رهبرى برسد.
۱۰- عزل رئیس جمهور با در نظر گرفتن مصالح کشور پس از حکم دیوان عالى کشور به تخلف وى از وظایف قانونى، یا رأى مجلس شوراى اسلامى به عدم کفایت وى بر اساس اصل هشتاد و نهم.
۱۱- عفو یا تخفیف مجازات محکومین در حدود موازین اسلامى پس از پیشنهاد رئیس قوه قضائیه.
رهبر مىتواند بعضى از وظایف و اختیارات خود را به شخص دیگرى تفویض کند.
اصل ۱۱۱
هر گاه رهبر از انجام وظایف قانونى خود ناتوان شود. یا فاقد یکى از شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم گردد، یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضى از شرایط بوده است، از مقام خود بر کنار خواهد شد.
تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل یکصد و هشتم مىباشد. در صورت فوت یا کنارهگیرى یا عزل رهبر، خبرگان موظفند، در اسرع وقت نسبت به تعیین و معرفى رهبر جدید اقدام نمایند. تا هنگام معرفى رهبر، شورایى مرکب از رئیس جمهور، رئیس قوه قضائیه و یکى از فقهاى شوراى نگهبان به انتخاب مجمع تشخیص مصلحت نظام، همه وظایف رهبرى را به طور موقت به عهده مىگیرد و چنانچه در این مدت یکى از آنان به هر دلیل نتواند انجام وظیفه نماید، فرد دیگرى به انتخاب مجمع، با حفظ اکثریت فقها، در شورا به جاى وى منصوب مىگردد.
این شورا در خصوص وظایف بندهاى ۱ و ۳ و ۵ و ۱۰ و قسمتهاى (د) و (ه) و (و) بند ۶ اصل یکصد و دهم، پس از تصویب سه چهارم اعضاء مجمع تشخیص مصلحت نظام اقدام مىکند.
هر گاه رهبر بر اثر بیمارى یا حادثه دیگرى موقتاً از انجام وظایف رهبرى ناتوان شود، در این مدت شوراى مذکور در این اصل وظایف او را عهده دار خواهد بود.
اصل ۱۱۲
مجمع تشخیص مصلحت نظام براى تشخیص مصحلت در مواردى که مصوبه مجلس شوراى اسلامى را شوراى نگهبان خلاف موازین شرع و یا قانون اساسى بداند و مجلس با در نظر گرفتن مصلحت نظام نظر شوراى نگهبان را تأمین نکند و مشاوره در امورى که رهبرى به آنان ارجاع مىدهد و سایر وظایفى که در این قانون ذکر شده است به دستور رهبرى تشکیل مىشود.
اعضاى ثابت و متغیر این مجمع را مقام رهبرى تعیین مىنماید.
مقررات مربوط به مجمع توسط خود اعضا تهیه و تصویب و به تأیید مقام رهبرى خواهد رسید.
اصل ۱۱۳
پس از مقام رهبرى، رئیس جمهور عالیترین مقام رسمى کشور است و مسئولیت اجراى قانون اساسى و ریاست قوه مجریه را جز در امورى که مستقیماً به رهبرى مربوط میشود، بر عهده دارد.
اصل ۱۳۱
در صورت فوت، عزل، استعفا، غیبت یا بیمارى بیش از دو ماه رئیس جمهور و یا در موردى که مدت ریاست جمهورى پایان یافته و رئیس جمهور جدید بر اثر موانعى هنوز انتخاب نشده و یا امور دیگرى از این قبیل، معاون اول رئیس جمهور با موافقت رهبرى اختیارات و مسئولیتهاى وى را بر عهده مىگیرد و شورایى متشکل از رئیس مجلس و رئیس قوه قضائیه و معاون اول رئیس جمهور موظف است ترتیبى دهد که حداکثر ظرف مدت پنجاه روز رئیس جمهور جدید انتخاب شود، در صورت فوت معاون اول و یا امور دیگرى که مانع انجام وظایف وى گردد و نیز در صورتى که رئیس جمهور معاون اول نداشته باشد مقام رهبرى فرد دیگرى را به جاى او منصوب مىکند.
اصل ۱۴۲
دارایى رهبر، رئیس جمهور، معاونان رئیس جمهور، وزیران و همسر و فرزندان آنان قبل و بعد از خدمت، توسط رئیس قوه قضائیه رسیدگى مىشود که بر خلاف حق، افزایش نیافته باشد.
اصل ۱۵۷
به منظور انجام مسئولیتهاى قوه قضائیه در کلیه امور قضایى و ادارى و اجرایى مقام رهبرى یک نفر مجتهد عادل و آگاه به امور قضایى و مدیر و مدبر را براى مدت پنج سال به عنوان رئیس قوه قضائیه تعیین مىنماید که عالیترین مقام قوه قضائیه است.
اصل ۱۷۵
در صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران، آزادى بیان و نشر افکار با رعایت موازین اسلامى و مصالح کشور باید تأمین گردد.
نصب و عزل رئیس سازمان صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران با مقام رهبرى است و شورایى مرکب از نمایندگان رئیس جمهور و رئیس قوه قضائیه و مجلس شوراى اسلامى (هر کدام دو نفر) نظارت بر این سازمان خواهند داشت.
خط مشى و ترتیب اداره سازمان و نظارت بر آن را قانون معین مىکند.
اصل ۱۷۶
به منظور تأمین منافع ملی و پاسداری از انقلاب اسلامی و تمامیت ارضی و حاکمیت ملی “شورای عالی امنیت ملی ” به ریاست رئیس جمهور، با وظایف زیر تشکیل می گردد.
۱ – تعیین سیاستهای دفاعی – امنیتی کشور در محدوده سیاستهای کلی تعیین شده از طرف مقام رهبری .
۲ – هماهنگ نمودن فعالیت های سیاسی ، اطلاعاتی ، اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی در ارتباط با تدابیر کلی دفاعی – امنیتی .
۳ – بهره گیری از امکانات مادی و معنوی کشور برای مقابله با تهدیدهای داخلی و خارجی . اعضاءی شورا عبارتند از: – رؤسای قوای سه گانه – رئیس ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح – مسئول امور برنامه و بودجه – دو نماینده به انتخاب مقام رهبری – وزرای امور خارجه ، کشور، اطلاعات – حسب مورد وزیر مربوط و عالیترین مقام ارتش و سپاه .
شورای عالی امنیت ملی به تناسب وظایف خود شوراهای فرعی از قبیل شورای دفاع و شورای امنیت کشور تشکیل می دهد. ریاست هر یک از شوراهای فرعی با رئیس جمهور یا یکی از اعضاءی شورای عالی است که از طرف رئیس جمهور تعیین می شود. حدود اختیارات و وظایف شوراهای فرعی را قانون معین می کند و تشکیلات آنها به تصویب شورای عالی می رسد. مصوبات شورای عالی امنیت ملی پس از تأیید مقام رهبری قابل اجراست .
اصل یکصد و هفتاد و ششم به موجب اصلاحاتی که در سال ۱۳۶۸ نسبت به قانون اساسی صورت گرفته ، به این قانون الحاق شده است .
اصل ۱۷۷
بازنگرى در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، در موارد ضرورى به ترتیب زیر انجام مىگیرد.
مقام رهبرى پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام طى حکمى خطاب به رئیس جمهور موارد اصلاح یا تتمیم قانون اساسى را به شوراى بازنگرى قانون اساسى با ترکیب زیر پیشنهاد مىنماید:
۱- اعضاى شوراى نگهبان.
۲- رؤساى قواى سه گانه.
۳- اعضاى ثابت مجمع تشخیص مصلحت نظام.
۴- پنج نفر از اعضاى مجلس خبرگان رهبرى.
۵- ده نفر به انتخاب مقام رهبرى.
۶- سه نفر از هیأت وزیران.
۷- سه نفر از قوه قضائیه.
۸- ده نفر از نمایندگان مجلس شوراى اسلامى.
۹- سه نفر از دانشگاهیان.
شیوه کار و کیفیت انتخاب و شرایط آن را قانون معین مىکند.
مصوبات شورا پس از تأیید و امضاى مقام رهبرى باید از طریق مراجعه به آراى عمومى به تصویب اکثریت مطلق شرکتکنندگان در همهپرسى برسد.
سید على حسینی خامنهاى فرزند مرحوم حجتالاسلام و المسلمین حاج سید جواد حسینى خامنهاى، در فروردین ماه سال ۱۳۱۸ شمسی برابر با ۱۳۵۸ قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. او دومین پسر خانواده بود و زندگى مرحوم سید جواد خامنهاى هم مانند بیشتر روحانیون و مدرسان علوم دینى، بسیار ساده: «پدرم روحانى معروفى بود، اما خیلى پارسا و گوشهگیر […] زندگى ما بهسختى مىگذشت. من یادم هست شبهایى اتفاق مىافتاد که در منزل ما شام نبود. مادرم با زحمت براى ما شام تهیه مىکرد. […] آن شام هم نان و کشمش بود.»
امّا خانه اى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند:
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، یک خانه ۶۰ ـ ۷۰ مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم.»
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» ثبت نام کردند و این دو دوران تحصیل ابتدایى را در آن مدرسه گذراندند.
در حوزه علمیه
ایشان از دوره دبیرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جدید وارد حوزه علمیه شد و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواند.
درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت مى گویند: «عامل و موجب اصلى در انتخاب این راه نورانى روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند».
ایشان کتب ادبى ار قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور کم سابقه و شگفت انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمى در پیشرفت این فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسى» خواندند.
در حوزه علمیه نجف اشرف
آیت الله خامنه اى که از هیجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمى میلانى شروع کرده بودند. در سال ۱۳۳۶ به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودى، میرزا باقر زنجانى، سید یحیى یزدى، و میرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّتى ایشان به مشهد باز گشتند.
در حوزه علمیه قم
آیت الله خامنه اى از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۳ در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمى بروجردى، امام خمینى، شیخ مرتضى حائرى یزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال ۱۳۴۳، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که یک چشم پدر به علت «آب مروارید» نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند. آیت الله خامنه اى به این نتیجـه رسیدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمایند. ایشان در این مـورد مى گویند:
«به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقات زیادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم، اعتقادم این است که ناشى از همان بّرى «نیکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آیت الله خامنه اى بر سر این دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتید و آشنایان افسوس مى خوردند که چرا ایشان به این زودى حوزه علمیه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آینده چنین و چنان مى شدند!… امّا آینده نشان داد که انتخاب ایشان درست بوده و دست تقدیر الهى براى ایشان سر نوشتى دیگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آیا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد ۲۵ ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، ۲۵ سال بعد، به مقام والاى ولایت امر مسلمین خواهد رسید؟! ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصیلات فقهى و اصول خود را تا سال ۱۳۴۷ در محضر اساتید بزرگ حوزه مشهد بویژه آیت الله میلانى ادامه دادند. همچنین ازسال ۱۳۴۳ که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینى به طلـّاب جوان و دانشجویان نیز مى پرداختند.
مبارزات سیاسى
آیت الله خامنه اى به گفته خویش «از شاگردان فقهى، اصولى، سیاسى و انقلابى امام خمینى (ره) هستند» امـّا نخستین جرقـّه هاى سیاسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید «سید مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ایشان زده است، هنگامیکه نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائیان اسلام در سال ۳۱ به مشهد رفته در مدرسه سلیمان خان، سخنرانى پر هیجان و بیدار کننده اى در موضوع احیاى اسلام و حاکمیت احکام الهى، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیسى و دروغگویى آنان به ملـّت ایران، ایراد کردند. آیت الله خامنه اى آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سلیمان خان بودند، به شدّت تحت تأثیر سخنان آتشین نوّاب واقع شدند. ایشان مى گویند: «همان وقت جرقه هاى انگیزش انقلاب اسلامى به وسیله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هیچ شکى ندارم که اولین آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد».
همراه با نهضت امام خمینى (قدس سره)
آیت الله خامنه اى از سال ۱۳۴۱ که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آمیز امام خمینى علیه سیاستهاى ضد اسلامى و آمریکا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیب هاى فراوان و شکنجه ها و تبعیدها و زندان ها مبارزه کردند و در این مسیر ازهیچ خطرى نترسیدند. نخستین بار در محرّم سال ۱۳۸۳ از سوى امام خمینى (قدس سره) مأموریت یافتند که پیام ایشان را به آیت الله میلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبلیغاتى روحانیون در ماه محرّم و افشاگرى علیه سیاست هاى آمریکایى شاه و اوضاع ایران و حوادث قم، برسانند. ایشان این مأموریت را انجام دادند و خود نیز براى تبلیغ، عازم شهر بیرجند شدند و در راستاى پیام امام خمینى، به تبلیغ و افشاگرى علیه رژیم پهلوى و آمریکا پرداختند. بدین خاطر در ۹ محرّم «۱۲ خرداد ۱۳۴۲» دستگیر و یک شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اینکه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پیش آمدن حادثه خونین ۱۵خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آورده، تحویل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترین شرایط و شکنجه و آزارها زندانى شدند.
دوّمین بازداشت
در بهمن ۱۳۴۲ – رمضان ۱۳۸۳- آیت الله خامنه اى با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو ـ سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و دیدار با علما و طلـّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ایشان بویژه درایـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلـّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان که مصادف با میلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ایشان در افشاگرى سیاستهاى شیطانى و آمریکایى رژیم پهلوى، به اوج رسید و ساواک شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند.
سوّمین و چهارمین بازداشت
کلاسهاى تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامى ایشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظیر جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همین فعالیت ها سبب عصبانیت ساواک شد و ایشان را مورد تعقیب قرار دادند. بدین خاطر در سال ۱۳۴۵ در تهران مخفیانه زندگى مى کردند و یک سال بعد ـ ۱۳۴۶ـ دستگیر و محبوس شدند. همین فعالیّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدریس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار دیگر توسط ساواک جهنّمى پهلوى در سال ۱۳۴۹ نیز دستگیر و زندانى گردند.
پنجمین بازداشت
حضرت آیت الله خامنه اى «مد ظله» درباره پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک مى نویسد:
«از سال ۴۸ زمینه حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژیم پیشین نیز نسبت به من، که به قرائن دریافته بودند چنین جریانى نمى تواند با افرادى از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال ۵۰ مجدّداً و براى پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آمیز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پیوستن جریان هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بیمناک است و نمى تواند بپذیرد که فعالیّـت هاى فکرى و تبلیغاتى من در مشهد و تهران از آن جریان ها بیگانه و به کنار است. پس از آزادى، دایره درسهاى عمومى تفسیر و کلاسهاى مخفى ایدئولوژى و… گسترش بیشترى پیدا کرد».
بازداشت ششم
در بین سالهاى ۱۳۵۰ـ۱۳۵۳ درسهاى تفسیر و ایدئولوژى آیت الله خامنه اى در سه مسجد «کرامت» ، «امام حسن» و «میرزا جعفر» مشهد مقدس تشکیل مىشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق بویژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلـّاب انقلابى و معتقد را به این سه مرکز مى کشاند و با تفکّرات اصیل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ایشان از شور و حال دیگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثیر و دست به دست مى گشت. طلـّاب جوان و انقلابى که درس حقیقت و مبارزه را از محضر ایشان مى آموختند، با عزیمت به شهرهاى دور و نزدیکِ ایران، افکار مردم را با آن حقایق نورانى آشنا و زمینه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند. این فعالیـّت ها موجب شد که در دى ماه ۱۳۵۳ ساواک بى رحمانه به خانه آیت الله خامنه اى در مشهد هجوم برده، ایشان را دستگیر و بسیارى از یادداشت ها و نوشته هایشان را ضبط کنند. این ششمین و سخت ترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز ۱۳۵۴ در زندان کمیته مشترک شهربانى زندان بودند. در این مدت در سلولى با سخت ترین شرایط نگه داشته شدند. سختى هایى که ایشان در این بازداشت تحمّل کردند، به تعبیر خودشان «فقط براى آنان
که آن شرایط را دیده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقیقى و انقلابى ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاسهاى سابق را به ایشان ندادند.
در تبعید
رژیم جنایتکار پهلوى در اواخر سال ۱۳۵۶، آیت الله خامنه اى را دستگیر و براى مدّت سه سال به ایرانشهر تبعید کرد. در اواسط سال ۱۳۵۷ با اوجگیرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى علیه رژیم سفـّاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شیرین قیام و مقاومت و مبارزه؛ یعنى پیروزى انقلاب کبیر اسلامى ایران و سقوط خفـّت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکمیت اسلام در این سرزمین را دیدند.
در آستانه پیروزى
درآستانه پیروزى انقلاب اسلامى، پیش از بازگشت امام خمینى از پاریس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شرکت افراد و شخصیت هاى مبارزى همچون شهید مطهرى، شهید بهشتى، هاشمى رفسنجانى و… از سوى امام خمینى در ایران تشکیل گردید، آیت الله خامنه اى نیز به فرمان امام بزرگوار به عضویت این شورا درآمد. پیام امام توسط شهید مطهرى «ره» به ایشان ابلاغ گردید و با دریافت پیام رهبر کبیر انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.
پس از پیروزى
آیت الله خامنه اى پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز همچنان پرشور و پرتلاش به فعالیّت هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزدیکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بى نظیر و بسیار مهّم بودند که در این مختصر فقط به ذکر رؤوس آنها مى پردازیم:
٭ پایه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهید بهشتى، شهید باهنر، هاشمى رفسنجانى و… دراسفند ۱۳۵۷٫
٭ معاونت وزارت دفاع در سال ۱۳۵۸٫
٭ سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، ۱۳۵۸٫
٭ امام جمعه تهران، ۱۳۵۸٫
٭ نماینده امام خمینی«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، ۱۳۵۹٫
٭ نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، ۱۳۵۸٫
٭ حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال ۱۳۵۹ با شروع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ایران؛ با تجهیزات و تحریکات قدرت هاى شیطانى و بزرگ ازجمله آمریکا و شوروى سابق.
٭ ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه ۱۳۶۰ در مسجد ابوذر تهران.
٭ ریاست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجایى دومّین رئیس جمهور ایران، آیت الله خامنه اى در مهر ماه ۱۳۶۰ با کسب بیش از شانزده میلیون رأى مردمى و حکم تنفیذ امام خمینى (قدس سره) به مقام ریاست جمهورى ایران اسلامى برگزیده شدند. همچنین از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۸ براى دوّمین بار به این مقام و مسؤولیت انتخاب شدند.
٭ ریاست شوراى انقلاب فرهنگ، ۱۳۶۰٫
٭ ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، ۱۳۶۶٫
٭ ریاست شوراى بازنگرى قانون اساسى، ۱۳۶۸٫
٭ رهبرى و ولایت امّت، که از سال ۱۳۶۸، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبیرانقلاب امام خمینى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به این مقام والا و مسؤولیت عظیم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک و درستى بود که پس از رحلت امام راحل، با شایستگى تمام توانستند امّت مسلمان ایران، بلکه مسلمانان جهان را رهبرى نمایند.
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به دفتر نماینده ولی فقیه در استان چهارمحالوبختیاری و امام جمعه شهرکرد می باشد.